حرف هست ها اما حسش نیست , فکر ک درگیر میشه رهاش کردن خیلی سخت میشه باز
اما خب چاره چیه ؟
هیچ !
هی منتظرِ اتفاقم , اتفاقای خوب .و هر خوب و شری ب دست خودمونِ , نمیدونم اما فکر میکنم چیز هایی ک از دستِ خودم برمیومد رو انجام دادم مابقیش با من نیست ک , هر چند دارم دروغ میگم حتی ب خودم ! هنوز هست کار هایی ک میشه انجام داد اما من آدمِ انجام دادنش نیستم ! کاش بودم , از ضغفِ خودم حرصم می گیره . هئی
فکر هایی ک میان و میرن ولی هیچ نتیجه ای ندارن, هیچ..
فقط ای کاش یکم دیرتر میومدن یا یکم زود تر می رفتن , این روز ها وقتِ اومدنشون نبود ..
ن این روزهایی ک پِیِ اتفاق رقم زدن بودم, هستم..
دلم پُرِ .. از چشام سرریز میشه اما .
اما .و اما ..
می گذره ها, ن ک نگذره . فقط نمیدونم چرا . چرا رو هم بی خیال
همه چیزو بی خیال
خودش میدونه میتونم بی خیالِ هر چ هست و نیست بشم اما اگه این کارو کنم دیگه زنده نیستم ک , هستم ؟
شایدم می خواد ب من ثابت کنه ک من آدمِ بی خیال شدن نیستم !
اما معاملش دو سر باخته , ی طرفش میشم ی مُرده , ی طرف دیگش هم له میشم .
آره قصه , قصه ی یاد گرفتنِ اما اون ک میدونه من چقدر ضعیفم توی یادگیری , چرا انقدر زوم میشه و امتحان می گیره همش !؟
دمت گرم ک انقدر اصرار داری ب یادگیریم , دمت گرم ک هیشکی مثل تو حواسش نبود ک باید یاد بگیرم و هی جواب پس بدم , پس هی بپرسن ازم
دمت گرم ک تا وقتی پیر بشم میخوای کلی خش بندازی روم ک مبادا یادم بره روز ب روزِ روزهایی ک می گذرونمو. دمت گرم ک حرفی نیست دیگه , دمت گرم ...
:)
امضا: ننه سرما
new thing !...برچسب : نویسنده : nanehsarma بازدید : 157