رها در افکارم , رها در خواسته هایم , رها در اشتیاقات و انتخاباتم
رها در رها بودنم !
پس این چیست ک مرا می کشد ؟ می کشد ب ناکجا آباد !
ن اصلا فکر کنم مرا ب هیچ کجایی نمی کشد ! فقط مرا نگهداشته و دورِ خود می چرخاند و نمی گذارد ک ب آنچه ک باید , بی اندیشم.
اندیشیدن !
اندیشیدن شده برایم خیال بافی . خیالبافی هایی ک همیشه گوشه ای از آن بعد از مرارت ها کشیدن برای ریستنش , ب حایی گیر می کند و نخ کش می شود
و دوباره و دوباره از نو .... از نو .... و از نو
اما
هیچ چیزِ تازه ای بافته نمی شود , همه اش تکرار است , چرا ک آنچه ک باید باشد , نیست !
شاید هم این یک توهم بیش نیست ک چیزی کم است !
نمی دانم .
آه
و ب قولی : پس تو چ می دانی ؟
هر روز و هربار و هر ساعت گفتم نمیدانم با هر سوالی ک مربوط ب من بود !
پس چ می داند این من از من !؟
:)
امضا: ننه سرما
برچسب : نویسنده : nanehsarma بازدید : 246